سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شهدا سال 65 -زندگینامه شهید عابدین محمدجانی

 

 

 

 

 

 

عابدین محمدجانی 1/6/1346 در روستای جزین از توابع آباده طشک نی‌ریز در خانواده‌ای متدین و مذهبی متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید مصطفی خمینی جزین آغاز و به پایان رساند. لکن به دلیل برخی مشکلات خانوادگی و اقتصادی از ادامه تحصیل محروم ماند و به کارگری پرداخت تا بتواند قسمتی از مخارج خانواده را تأمین کند. از همان کودکی با نماز مأنوس بود و اعتماد به نفس فوق‌العاده‌ای داشت. اهل کار، تلاش و ایمان بود و سختی‌های زندگی هیچگاه او را به زانو در نیاورد و کار کردن را عبادت می‌دانست. نسبت به پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده بسیار رئوف و مهربان و نزد دوستان و آشنایان بسیار متواضع و فروتن بود. در مراسم مذهبی و دینی حضوری فعال داشت و این را وظیفه خود می‌دانست.

عابدین پس از رسیدن به سن مشمولیت، از طریق سپاه پاسداران در سال 1364 برای انجام خدمت مقدس سربازی، پس از طی دوره آموزشی به خطوط مقدم جبهه اعزام شد و توفیق شرکت در عملیات کربلای 4 را پیدا کرد. در ضمن انجام عملیات، 4/10/1365 پس از ساعتها درگیری و رشادت‌های فراوان، جغدان شب‌پرست جسم نازنین اورا به خون آغشتند. عابدین شهد شیرین شهادت را نوشید. برای خود سعادت و برای خانواده افتخار آفرید. پیکرپاک و مطهرش پس از انتقال به زادگاهش در گلزار شهدای جزین به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی باد






تاریخ : سه شنبه 93/8/6 | 8:32 صبح | نویسنده : محمدجواد محمدجانی | نظرات ()

شهدا سال 67 -زندگینامه شهید اکبر محمد جانی

 

 

 

Image result for ?شهید اکبر محمدجانی?‎

 

 

 

آنگاه که کودکی بیش نبودیم، صبورانه به انتظارت نشستیم تا بار دیگر از در بیایی و ما را در آغوش گرمت بگیری و با بوسه‌های پدرانه گونه‌های خیس از اشک‌مان را نوازش کنی و دستهای مهربانت را بر موهای پریشانمان بکشی. اما کودکی رفت و جوانی هم به دنبال آن، ولی از تو خبری نشد.

اکبر محمدجانی، 5/1/1334 در خانواده‌ای مستضعف و مذهبی در روستای جزین از توابع آباده طشک نی‌ریز بدنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه شهید مصطفی خمینی آغاز و کرد به پایان رساند. سپس ترک تحصیل کرد و به کارگری و کشاورزی مشغول شد. تا زمان اعزام به خدمت سربازی به کار مشغول بود و پس از خدمت، دوباره به زادگاهش بازگشت. اکبر، پس از پیروزی انقلاب اسلامی بخاطر احساس مسئولیتی که داشت، به عضویت افتخاری سپاه در آمد و در آن نهاد مردمی، مخلصانه خدمت کرد. آن زمان که احساس کرد به وجود او در جبهه نیاز است، بطور داوطلبانه از طرف سپاه به جبهه اعزام شد. از آن زمان به بعد بطور دائم در جبهه حضور یافت، بطوری که مدت حضور او بعلت کثرت دفعات اعزام، دقیقاً معلوم نیست. در عملیات‌های متعددی از جمله: عملیات خیبر، کربلای 2، کربلای 5، بدر و... حضور داشت. خاطرات فراوانی از وی در یادها مانده که امروز همرزمانش برای فرزندان خود نقل می‌کنند، از جمله اینکه:

«اکبر می‌گفت: برای اولین باری که به جبهه رفتم در عملیات خیبر پیک بودم. منطقه مین گذاری شده بود و فقط یک معبر برای عبور و مرور وجود داشت. فرمانده از من خواست تا به خط بروم و از وضع بچه‌ها خبر بیاورم. به خط که رسیدم دیدم بچه‌ها مهمات کم دارند. برای انتقال خبر به پشت خط بازگشتم، در همان زمان خمپاره‌ای در چند متری من منفجر شد، چشمهایم را که باز کردم فرمانده را بالای سر خود دیدم، به او گفتم: مهمات، مهمات، بعد هم از هوش رفتم. وقتی چشم باز کردم، پرستاران را بالای سرم دیدم و فهمیدم سه روز بیهوش بوده‌ام».

همچنین گفته‌اند:

«در منطقه حاج عمران، فرماندهی یک گروه دوازده نفری را به عهده داشتم که روانه خط شدیم. ما نقش خط شکن را داشتیم. در بین راه شدت درگیری زیاد شد و ما خود را بالای یک تپه رساندیم و پس از مدتی درگیری مهمات تمام کردیم. یک مرتبه دیدیم عراقی‌ها از تپه بالا می‌آیند. نا گهان دیدیم که دو نفر بسیجی برای ما دو جعبه مهمات آوردند. ما شروع به تکبیر گفتن کردیم و با همین عده کم پس از مدت کوتاهی موفق شدیم عده زیادی را به هلاکت برسانیم و حدود 40 نفر را به اسارت درآوریم.»

و باز از قول ایشان گفته‌اند:

«در حمله حلبچه، به ما فرمان پیشروی دادند. تا وقتی حلبچه به تصرف ما در آمد 7 روز طول کشید و در این مدت مرتب باران می‌آمد. پس از 7 روز عراقی‌ها حلبچه را بمباران شیمیایی کردند. یک رزمنده به شدت شیمیایی شده بود، اورا به عقب بردم و برگشتم و به اتفاق دیگران به کمک مردم حلبچه رفتیم. یک زن را دیدم که 9 فرزند داشت و آنها را برداشته بود و به طرف کوه فرار می‌کرد، سه تا از بچه‌های او عقب بودند و من آنها را در آغوش گرفتم و به مادرشان رساندم. آن مادر به من گفت: امیدوارم در قیامت با اهل‌بیت حسین(ع) همراه باشی.»

اکبر، دارای خصایص عالی اسلامی همچون تواضع، زهد و تقوی بود و به خاندان ولایت و امامت عشق می‌ورزید. از ابتدای جوانی از انجام فرایض دینی غافل نبود و به شدت به روحانیت متعهد و مبارز و پیرو خط امام عشق می‌ورزید و مطیع فرمایشات امام بزرگوار بود. سرانجام در تاریخ 2/5/1367 به آرزوی دیرین خود یعنی شهادت نائل شد و برای خود سعادت و برای خانواده‌اش افتخار به ارمغان ‌آورد. یادگاران او شش فرزند، دو دختر و چهار پسر می باشند که در کنار مادر دلسوخته‌شان رهرو راه پدر عزیزشان هستند.

پیکر پاک و مطهر شهید در گلزار شهدای روستای جزین بخاک سپرده شده است.

روحش شاد و نامش جاودان

 

 

وصیت نامه

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

در تاریخ 10/11/1362 بود که از طرف سپاه پاسداران اعلام شد که بسیج مردمی برای اعزام نیرو آماده است. من با چند نفر از برادرانم به سوی جبهه‌های حق علیه باطل شتافتیم، تا با همکاری دیگر رزمندگان پرتوان سپاه توحید، مشت محکمی بر دهان رژیم بعث و دیگر ابرقدرتها کوبیده باشیم. به جبهه آمدن من برای خاطر این بود که برای رضای خدا و دفاع از دین اسلام و لبیک به امام عزیزمان گفته باشم. خواهش می‌کنم از مسلمانان ایران اسلامی، دعا برای جان امام عزیزمان که این نعمت را نصیب ما کرده یادتان نرود. خواهش می‌کنم که جنگ را فراموش نکنید و تا آخرین قطره خون با این جنایتکارها بجنگید. باری از پدر و مادر خود خواهش می‌کنم که مرا حلال کنند و زحمتهایی که برای من کشیده‌اند به بزرگی خودشان ببخشند. از خانواده خودم، همسرم، خواهش می‌کنم که مرا ببخشند و حلال کنند. در ضمن خواهش می‌کنم درباره من هیچ زاری نکنید و بر سر و صورت خود نزنید که دشمنان ما خوشحال شوند. از خواهرانم و برادرانم هم خواهش می‌کنم که مرا حلال کنند. به شما پدر و مادر خود تبریک می‌گویم که پدر و مادر یک شهید هستید. درباره فرزندانم خواهش می‌کنم که هر چه می‌توانید آنها را به عزاداری‌ها و در دعاها ببرید و آنها را با دین اسلام از همین کوچکی آشنا نمایید. درباره جنازه من؛ اگر جنازه من بدست شما رسید خواهش می‌کنم من را در همان مکان قبرستان نو که گرفته‌ایم به خاک بسپارید و جنازه‌ام را به همه، پدر، مادر، خواهر و همسرم نشان دهید که آنها فکر نکنند کس دیگری است. باری خواهش می‌کنم مقداری از اموال من را به کسی بدهند که مقداری نماز برای من بخواند. درباره حساب؛ من مقداری بدهکار و مقداری هم طلبکار هستم. بدهکاری من مقداری به بانک [است] که مقدار آن در بانک معلوم است و مقداری هم شخصی بدهکارم. 500 تومان حاتم طلایی، 500 تومان به گلزار است بپردازید. مقدار 950 تومان به بهادر، 400 تومان به اسماعیل و اگر به کس دیگری بدهکار باشم، خانواده‌ام می‌فهمند. خواهش می‌کنم که از اموال خودم بپردازند و مقدار طلبکاری هم 1925 تومان از درویش غلامرضا است و مقدار 300 تومان هم از زینل است. خواهش می‌کنم که این طلبکاری‌ها را بگیرند و به آنها که بدهکارم بدهند. باری دوباره تکرار می‌کنم که دعا برای جان امام یادتان نرود. امیدوارم که این بنده روسیاه که من باشم، خداوند بزرگ این شهادتم را قبول کند. باری من اول نظرم به زیارت کربلا و خدمت برای اسلام است و بعداً اگر مورد قبول خدا و رسول اکرم(ص) باشد، شهید شوم. باری اگر جنازه من مفقود شد، از پدر، مادر، خواهر، برادرم و بقیه اقوام [می‌خواهم] که به جای اینکه بر سر قبر من بیایند سر قبر یکی از شهدا بروند و یا فاتحه بدهند که فرقی بین من و آن ندارد و همه ما برادر هستیم. باری درباره اموال و چیزی که دارم قانون اسلامی آن هر طور هست بین همسر و فرزندانم قسمت کنید. البته یک نفر متعهد و درست قسمت کند. در پایان شما را به خدای بزرگ می‌سپارم و حرف های امام عزیزمان را قبول کنید و عمل کنید.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

درود خداوند بر شهیدان اسلام عزیز

اکبر محمد جانی






تاریخ : سه شنبه 93/8/6 | 8:23 صبح | نویسنده : محمدجواد محمدجانی | نظرات ()

محمدابراهیم همت

از ویکی‌پدیا، دانشنامه? آزاد
محمدابراهیم همت
                             Mohamad-ebrahim-hemat-034.jpg
ابراهیم همت
محل تولد شهرضا
تاریخ تولد 12 فروردین 1334
محل مرگ جزیره مجنونعراق
تاریخ مرگ 17 اسفند 1362
اصابت گلوله توپ
محل دفن شهرضا
لقب حاج همت
تابعیت  ایران
نیرو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
درجه 19- Sarlashgar-IRGC.png سرلشکر
فرماندهی فرمانده لشکر 27 محمدرسول الله (ص)
جنگ‌ها جنگ ایران و عراق
عملیات‌های مهم عملیات فتح‌المبین
عملیات بیت‌المقدس
عملیات رمضان
عملیات خیبر
همسر ژیلا بدیهیان
فرزندان محمد مهدی
مصطفی[1]


محمد ابراهیم همت (زاده 12 فروردین 1334، شهرضا - درگذشته 17 اسفند 1362، جزیره مجنون[2] از فرماندهان سپاه پاسداران ایران در جنگ ایران و عراق بود. او پیش از پیروزی انقلاب از فعالان ضد حکومت پهلوی بود. پس از انقلاب و در سال 1361 مدت کوتاهی را در جبهه جنگ لبنان و اسرائیل گذراند، و سپس به ایران بازگشت و در جبهه‌های جنگ ایران و عراق در عملیات‌های مهمی همچون فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان و خیبر مسئولیت‌های مهمی را عهده‌دار بود. او در اسفند 1362 در جریان عملیات خیبر کشته شد.

زندگی و فعالیت آغازین[ویرایش]

محمد ابراهیم همت در روز 12 فروردین سال 1334 در شهرضای اصفهان بدنیا آمد و در همان شهر نوجوانی خود را با تحصیل گذراند و در سال 1352 دیپلم گرفت و در همان سال هم وارد دانشسرای تربیت معلم اصفهان شد و مدرک فوق دیپلم خود را در سال 1354 اخذ کرد. 2 سال بعد برای گذراندن خدمت سربازی اقدام کرد. پس از سربازی به شهر خود بازگشت و مدتی در مدارس راهنمایی شهرضا به تدریس تاریخ پرداخت. در آن دوران او کوشید دانش‌آموزان را با افکار سید روح‌الله خمینی آشنا کند و همین امور سبب شد که چندین نوبت از طرف سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) به او اخطار شود. گوشه و کنار، حرفهای نیش‌دار او به گوش حکومت رسید و خبر اخطار ساواک در پرونده تازه گشوده‌اش، ثبت گردید.[3] پایش که به شهر قم باز شد و با علما نشست و برخاست کرد، دیگر فقط یک معلم نبود؛ بلکه در مساجد و محافل خصوصی هم سخنرانی می‌کرد و همین، ساواک را به تعقیب او کشاند. سخنان و افکار او مأمورین شاه را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه‌ای که او شهر به شهر می‌گشت تا از دستگیری در امان باشد. نخست به شهر فیروز آباد رفت و مدتی در آنجا تبلیغ کرد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی که در صدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت کرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سکنی گزید. با بالا گرفتن انقلاب 1357، به شهرضا بازگشت و سازمان‌دهی تظاهرات مردمی را بر عهده گرفت. در پایان یکی از راهپیمایی‌ها، قطعنامه آن را قرائت کرد و شایع شد که حکم اعدامش را صادر کرده‌اند و همین مسأله، او را تا روز پیروزی انقلاب در مخفی‌گاه‌ها نگه داشت.[4]

پس از پیروزی انقلاب[ویرایش]

وی پس از پیروزی انقلاب در ایجاد نظم و دفاع از شهر و راه‌اندازی کمیته انقلاب اسلامی شهرستان شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله کسانی بود که سپاه شهرضا را با کمک دو تن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشکیل داد. اواخر سال 1358 به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و کنارک (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت کرد و به فعالیت‌های عقیدتی پرداخت. همت در خرداد سال 1359 به منطقه کردستان اعزام گردید.

                                              جنگ ایران و عراق[ویرایش]

با آغاز جنگ، او و حاج احمد متوسلیان، به دستور فرمانده کل سپاه مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمدرسول الله را تشکیل دهند. در عملیات سراسری فتح المبین، مسئولیت قسمتی از کل عملیات به عهده وی بود. وی در موفقیت عملیات در منطقه کوهستانی «شاوریه» نقش مهمی داشت. او در عملیات بیت المقدس در سمت معاونت تیپ محمدرسول الله فعالیت و تلاش قابل توجهی را در شکستن محاصره جاده شلمچه ـ خرمشهر انجام داد. او و یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشتند. در سال 1361 با توجه آغاز جنگ در جنوب لبنان به منظور یاری رساندن به مردم لبنان راهی آن دیار شد و پس از دو ماه حضور در این خطه به جبهه‌های ایران بازگشت. با شروع عملیات رمضان، در تاریخ 23/4/61 در منطقه شرق بصره، فرماندهی تیپ 27 محمدرسول‌الله (ص) را به عهده گرفت و بعدها با ارتقاء این یگان به لشکر، در سمت فرماندهی آن لشکر انجام وظیفه کرد. در عملیات مسلم بن عقیل و عملیات محرم در سمت فرمانده قرارگاه ظفر، با دشمن جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل: لشکر 27 حضرت رسول (ص)، لشکر 31 عاشورا، لشکر 5 نصر و تیپ 10 سیدالشهدا بود، به عهده گرفت. سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر 27 تحت فرماندهی او در عملیات والفجر 4 قابل توجه بود. وی در تصرف ارتفاعات کانی مانگا نقش ویژه‌ای داشت.[5]

        شهادت 

قبر محمدابراهیم همت در شهرضا
قبر اختصاص یافته به همت در کنار سایر فرماندهان شهید جنگ در بهشت زهرا. این مزار هیچ نشانی از نمادین بودن ندارد.

در جریان عملیات خیبر، همچنان که نیروهای ایرانی در برابر ارتش عراق مقاومت می‌کردند هنگامی که همت برای بررسی وضعیت جبهه جلو رفته بود بر اثر اصابت گلوله? توپ در نزدیکی‌اش همراه با معاونش اکبر زجاجی، در غروب 17 اسفند 1362 در محل تقاطع جاده‌های جزایر مجنون شمالی و جنوبی شهید شدند.[6]

فرمانده سپاه سوم عراق در یکی از اظهاراتش گفته بود: «... ما آنقدر آتش بر جزایر مجنون فرو ریختیم و آنچنان آنجا را بمباران شدید نمودیم که از جزایر مجنون جز تلی خاکستر چیز دیگری باقی نیست.»

ابراهیم همت در جریان عملیات خیبر به همرزمانش گفته بود: «باید مقاومت کرده و مانع از بازپس‍گیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه این‍جا شهید می‌شویم و یا جزیره مجنون را نگه می‌داریم».[7]

محسن رضایی در مصاحبه‌ای گفته است: «اولین باری که در جنگ به کسی عنوان «سید الشهدا» دادند، در همین خیبر و برای حاج همت بود.»[8]

آرامگاه 

ابراهیم همت قرار بود در قطعه 24 بهشت زهرا دفن شود ولی به اصرار خانواده در زادگاهش و در کنار امامزاده شاهرضا دفن شد. با این حال در (قطعه: 24 ردیف:77 شماره:524) بهشت زهرا و در کنار مصطفی چمران، عباس کریمی و رضا چراغی سنگ مزاری برای وی نصب کرده‌اند و بسیاری تصور می‌کنند که او در بهشت زهرا دفن شده‌است.[9]

یادمان 

برای بزرگداشت وی، یکی از بزرگراه‌های جنوب شرقی اصفهان، به نام وی نامگذاری شده است. همچنین بزرگراه شهید همت تهران برای یادبود وی نامگذاری شده‌ است.

راه ایشان

با این که این عزیزان بزرگ برای ما فداکاریهای بزرگی کرده اند،اما ما جوانان و دانشجویان هم اکنون نیز راه ایشان را در اولویت اولیه ی کار خود قرار داده ایم.

 

منابع






تاریخ : دوشنبه 93/8/5 | 6:49 عصر | نویسنده : محمدجواد محمدجانی | نظرات ()

سردار سرلشکر پاسدار شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری)

جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه

                                                    سردار سرلشکر پاسدار شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری)

تولد و کودکیفعالیتهای قبل از انقلابنقش شهید در پیروزی انقلابحضور در جبهه‌های دفاع مقدسمسئولیت های شهید در طول دفاع مقدسویژگیهای برجسته شهیدنحوه شهادتتولد و کودکی

به روز سوم شعبان 1375 ه.ق مطابق با 25 اسفند سال 1334 ه.ش در خانواده‌ای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در حوالی میدان خراسان تهران چشم به جهان گشود. والدینش به عشق و محبت اباعبدالله‌الحسین(ع) و از باب تیمن و تبرک، نام «غلامحسین» را بر او نهادند و به دنبال آن در سن دوسالگی در سفر کربلا او راه همراه خود بردند.

پدرش که در تربیت وی، جدیت زیادی داشت از همان طفولیت او را با خودبه مسجد و هیأت و مراسم عزاداری سرور شهیدان می‌برد. این حضور معنوی باعث شد که او در آن ایام عضو فعال و مؤثر هیأت نوباوگان محبان‌الحسین(ع) گردد.

غلامحسین دوره دبستان را در مدرسه مترجم‌الدوله و دوره متوسطه را در دبیرستان مروی تهران به پایان رساند.

فعالیتهای قبل از انقلاب

 در سال 1354 پس از اخذ دیپلم ریاضی، در رشته دامپروری دانشکده کشاورزی شهر ارومیه تحصیلات عالی خود را آغاز کرد. در این ایام علاوه بر مطالعه منظم وانسجام یافته در زمینه مسائل اسلامی، با سخنرانی در جمع دانشجویان و برقراری کلاسهایی در زمینه اصول عقاید برای دانش‌آموزان مدارس، فعالیت مذهبی خود را دنبال می کرد و بارها با بعضی از اساتید غرب زده که فرهنگ اسلامی را انکار و مظاهر منحط غربی را ترویج می‌نمودند، به بحث می‌نشست و ماهیت آن فرهنگ و عوامل غرب زده را افشا می‌کرد. از این رو، وی به عنوان یک عنصر مذهبی و فعال حساسیت مسئولان و گارد دانشگاه را برانگیخته بود، که در نهایت به دلیل این فعالیتها پس از یک سال و نیم تحصیل، از دانشگاه اخراج گردید.

در این ایام در جواب یکی از نزدیکانش که به او گفته بود: تو یک سال و نیم از عمرت را بی‌خود تلف کردی. پاسخ می‌دهد: من وظیفه‌ام را انجام دادم و اگر به دانشکده رفتم برای کسب مدرک نبود، بلکه برای رشد خودم بود و می‌خواستم که دیگران را هم به صحنه بیاروم.

شهید باقری در اسفندماه سال 1356 به خدمت سربازی اعزام شد و پس از طی دوره آموزشی در پادگان جلدیان نقده به ایلام منتقل گردید.

در دوره کوتاه خدمت سربازی با توجه به آشنایی که با مسائل اسلامی داشت به ارشاد و هدایت فکری سربازان پرداخت و همزمان با علمای شهر ایلام از جمله آیت‌الله صدری (امام جمعه قبلی ایلام) ارتباط داشت و اخبار و مسائل پادگان را به ایشان اطلاع می‌داد. به دنبال این فعالیتها، تحت کنترل قرار گرفت و ضمن جدا کردن وی از جمع سربازان پادگان، او را به عنوان راننده یک افسر جزء به کار گماردند.

نقش شهید در پیروزی انقلاب

همزمان با گسترش انقلاب اسلامی و فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، خدمت سربازی را رها کرد و به موج خروشان و توفنده امت حزب‌الله پیوست و به صورت تمام وقت در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی به فعالیت پرداخت.

به هنگام تشریف فرمایی حضرت امام خمینی(ره) به میهن اسلامی، در فعالیتهای کمیته استقبال شرکت چشمگیری داشت و به دلیل برخورداری از آموزش نظامی، به همراه سایر اعضای خانواده و دوستانش در تصرف کلانتری 14 و پادگان ولی‌عصر(عج) «عشرت آباد سابق» در تهران نقش بارزی داشت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی

تا خرداد 1358، در کمیته انقلاب اسلامی و برخی نهادهای دیگر فعالیت داشت و با انتشار روزنامه جمهوری اسلامی، همکاری فعال خود را با این روزنامه در زمینه‌های مختلف آغاز کرد. در این مدت بنا به دعوت جنبش امل لبنان، از طرف روزنامه به عنوان خبرنگار، سفر 15 روزه‌ای به لبنان و اردن انجام داد که طی این سفر، گزارش تحلیلی جامعی از اوضاع نابسامان مسلمین در آن منطقه تهیه کرد.

در خردادماه سال 1358 موفق به اخذ دیپلم ادبی شد. سپس در امتحان ورودی دانشگاه شرکت کرد و با رتبه صد و چهارم در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران قبول گردید.

او در مدت حضور در محیط دانشگاه، نقش فعال و مؤثری در مقابله با توطئه‌های ضدانقلاب و گروهکها داشت.

شهید باقری اوایل سال 1359 به عضویت سپاه در آمد. ابتدا در واحد اطلاعات مشغول به خدمت شد و در زمینه شناسایی و مقابله با گروهکهای منحرف و وابسته، فعالیت خود را استمرار بخشید و در این واحد بود که نام مستعار «حسن باقری» برای ایشان در نظر گرفته شد.

                                                     سردار سرلشکر پاسدار شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری)

حضور در جبهه‌های دفاع مقدس

تهاجم دشمن بعثی به مرزهای کشور اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، نقطه عطفی در زندگی شهید باقری بود. با احساس تکلیف در دفاع از اسلام و میهن اسلامی بلافاصله پس از شروع جنگ – در روز اول مهرماه سال 1359 – به همراه عده‌ای از برادران پاسدار راهی جبهه‌های جنوب شد و تا آخرین لحظه حیات، در این سنگر باقی مانده و در بسیاری از صحنه‌های پیروز دفاع مقدس حضور فعال و تعیین کننده داشت.

عمده عناوین فعالیتهای وی در صحنه رزم با دشمن عبارتند از:

تاسیس و راه‌اندازی واحد اطلاعات و عملیات رزمی

شهید باقری از ابتدای ورودش به منطقه جنوب (اهواز) در پایگاه منتظران شهادت (گلف) به منظور دستیابی به اطلاعات مناسب از موقعیت دشمن، به جمع‌آوری نقشه‌ها و پیاده کردن وضعیت مناطق عملیاتی روی آنها، اقدام کرد و شخصاً به همراه عناصر اطلاعاتی، جهت کسب اطلاع دقیق از دشمن، به شناسایی محورها و نقاط مورد نظر می‌پرداخت و در برخی از موارد نیز تا عقبه نیروهای دشمن برای ارزیابی توان و استعداد آنها، با چالاکی و شجاعت بی‌نظیری پیش می‌رفت.

فعالیتهای مثبت او در این زمینه با سازماندهی عناصر اطلاعاتی و برگزاری آموزش مختصری برای آنها، منجر به راه‌اندازی واحد اطلاعات عملیات در ستاد عملیات جنوب (گلف) گردید.

واحدهای اطلاعات عملیات پس از گذشت حدود 3 ماه از شروع جنگ، در تمامی محورهای جنوب (از آبادان تا دزفول) با قدرت تمام مستقر شدند و نسبت به شناسایی و تعیین وضعیت دشمن و ارسال گزارش آن اقدام کردند. با این تلاش، اطلاعات چشم فرماندهی در میدان جنگ شد و یکی از ضعفهای بزرگ ( نداشتن اطلاع از وضعیت دشمن ) برطرف گردید.

شهید باقری علاوه بر ارائه اطلاعات،توان و استعداد ذاتی بالایی در تحلیل اطلاعات دشمن داشت و اغلب حرکات احتمالی دشمن در آینده راپیش بینی می نمود و حتی به زمان و مکان آن هم اشاره می کرد. از آن جمله پیش بینی وی در دی ماه سال 1359 مبنی بر حرکت دشمن جهت الحاق محور شمال – جنوب منطقه سوسنگرد برای ارتباط جفیر و بستان بود.که دشمن در کمتر از یک هفته با نصب پل های نظامی متعدد و تلاش گسترده این کار را انجام داد.(البته این منطقه بعدها با عنایت الهی در عملیات طریق القدس آزاد گردید.) از اقدامات بسیار مؤثر شهید باقری که در این دوره پایه‌ریزی شد، بایگانی اسناد جنگ، ترجمه اسناد و بخش شنود بی‌سیم های دشمن بود.از دیگر فعالیتهای وی طراحی گردانهای رزمی و تعیین ترکیب سازمان نفرات و تجهیزات و ادوات رزمی و واحدهای پشتیبانی از رزم بود.

                                                           سردار سرلشکر پاسدار شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری)

مسئولیت های شهید در طول دفاع مقدسفرماندهی محور جنوب

شهید باقری به دلیل لیاقت، شجاعت و شهامتی که داشت در دی ماه سال 1359 به عنوان یکی از معاونین ستاد عملیات جنوب انتخاب شد و در شکست محاصره سوسنگرد، فرماندهی عملیات امام مهدی(عج)، فتح، ارتفاعات الله‌اکبر و دهلاویه نقش به‌سزایی داشت و همه این نبردها در شرایطی اجرا می‌شد که عملیات منظم نیروهای خودی با مشکل مواجه شده بود و اغلب بدون نتیجه می‌ماند، همه تلاش شهید باقری و برادران سپاه این بود که ثابت کنند می‌توان دشمن را شکست داد.

با برکناری بنی‌صدر و با توجه به شرایط سیاسی آن زمان، در اجرای عملیات فرماندهی کل قوا شرکت داشت و پس از مجروح شدن سردار رحیم صفوی هدایت عملیات را به عهده گرفت و دراین عملیات به عنوان فرماندهی لایق و کاردان شناخته شد.

فرماندهی محور دارخوین درعملیات ثامن‌الائمه(ع)

شهید باقری که فرماندهی محور دارخوین را به عهده داشت، در عملیات شکست حصر آبادان در طرح‌ریزی، سازماندهی و کسب اخبار و اطلاعات دشمن نقش مؤثری داشت.

معاونت فرماندهی عملیات طریق‌القدس

در عملیات طریق‌القدس که برای اولین بار قرارگاه مشترک بین سپاه و ارتش تشکیل گردید، شهید باقری به عنوان معاونت فرماندهی کل سپاه در قرارگاه فرماندهی عملیات مشترک حضور یافت و در شناسایی محورها و تحلیل و پیش‌بینی حرکتهای دشمن و پی‌گیری مسائل رزمی نقش مهمی را ایفا نمود.

شهید باقری دراجرای مرحله اول این عملیات سه شبانه روز بیدار بود و در آماده‌سازی مرحله دوم عملیات، به دلیل خستگی مفرط، شب هنگام طی تصادفی بشدت مصدوم شد و به بیمارستان منتقل گردید.

برادر شهید در این مورد می‌گوید:

در بیمارستان در لحظاتی که معلوم نبود زنده می‌ماند یا خیر و با اینکه به سختی سخن می‌گفت می‌پرسید: پل سابله کارش به کجا کشید؟

بشدت به فکر عملیات و نگران آن بود. با اینکه یک ماه دستور استراحت مطلق پزشکی به او داده بودند، پس از یک هفته، بیمارستان را ترک کرد و به ستاد عملیات جنوب بازگشت و با وجود آثار جراحت و سردرد شدید، به فعالیت خود ادامه می‌داد.

پس از عملیات موفق طریق القدس ، دشمن بعثی دست به یک حمله در تنگه چزابه زد ، شهید باقری با وجود ضعف جسمی،تلاش زیادی برای تثبیت این نقطه استراتیژیک و مهم به عمل آورد و با اسقامت عجیبی چندین شب متوالی و بدون لحظه ای استراحت،به هدایت عملیات پرداخت و حتی در یک مرحله، به عنوان فرمانده گردان وارد عمل شدو تپه ای را که 400 نفر از نیروهای دشمن روی آن مستقر بود و بر نیروهای خودی تسلط داشت به تصرف در آورد.

فرماندهی قرارگاه نصر در عملیات فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان

1 – فتح‌المبین:

قبل از شروع عملیات، شهید باقری با تجزیه و تحلیل اطلاعات واصله، تمام واحدهای اطلاعاتی را در راستای اهداف این عملیات توجیه و وظایف هر یک را مشخص کرد.

با توجه به وسعت منطقه عملیات، چهار قرارگاه برای کنترل و هدایت عملیات مشخص گردید.

جناح شمالی منطقه، حساسترین محور عملیات بود. به دلیل این اهمیت و حساسیت، شهید باقری به عنوان فرمانده قرارگاه نصر (قرارگاه مشترک ارتش و سپاه) در این جناح انتخاب گردید. ضمن اینکه در قرارگاه مرکزی کربلا نیز در کنار فرماندهی کل عملیات (سردار محسن رضایی) به عنوان مشاور عملیات و مسئول اطلاعات، فعالیت بسیار مؤثری داشت.

در مرحله اول عملیات فتح‌المبین، قرارگاه نصر با موفقیت کامل به اهداف خود رسید و در مرحله دوم عملیات، با اصرار و تاکید شهید باقری تصرف ارتفاعات رادار (ابوصلبی‌خات) از محور قرارگاه نصر انجام پذیرفت که پس از موفقیت و استقرار نیروهای خودی، دلیل اصرار شهید باقری کشف گردید.

2 – بیت‌المقدس

بلافاصله پس از عملیات فتح‌المبین آماده‌سازی عملیات بیت‌المقدس آغاز گردید.

شهید باقری ضمن تلاش برای هماهنگی واحدهای اطلاعاتی در طرح‌ریزی عملیات نیز حضور داشت و می‌گفت: لزومی ندارد ما مستقیماً وارد شهر خرمشهر شویم، بلکه باید دشمن را دور بزنیم و عقبه او را ببندیم تا شهر خود به خود سقوط کند.

با اینکه نظرات دیگری هم برای چگونگی آزادی خرمشهر وجود داشت، اهمیت و تاکید او پس از فتح خرمشهر آشکار شد.

در این عملیات شهید باقری به عنوان فرماندهی قرارگاه نصر، در اجرای عملیات نقش مؤثری را ایفا کرد.

از هدفهای عمده این قرارگاه، خرمشهر و تامین مرز شلمچه و شرق بصره بود.

پس از دو مرحله عملیات موفقیت‌آمیز، در مرحله سوم عملیات، قرارگاه نصر با محاصره دشمن در ناحیه شلمچه، مزدوران بعثی را مستاصل و مضمحل کرد و شهر خرمشهر نیز آزاد گردید.

3 – رمضان

پس از عملیات بسیار موفق بیت‌المقدس، طرح‌ریزی و آماده‌سازی عملیات رمضان آغاز گردید.

در این عملیات شهید باقری همچنان در مسئولیت قرارگاه نصر حضور داشت. در مرحله اول عملیات رمضان این قرارگاه نقش عمل کننده نداشت و به عنوان قرارگاه احتیاط پیش‌بینی شده بود، ولی با روحیاتی که شهید باقری داشت ضمن حضور در قرارگاه فتح و همکاری جدی و فعال با فرماندهی آن، در مراحل بعدی عملیات رمضان به علت پاتک های بسیار شدید و سنگین دشمن بعثی، قرارگاه نصر نقش بسیار مؤثری در دفع آنها و حفظ مواضع خودی داشت تا جایی که شهید باقری جهت کنترل دقیق تر و تقویت روحیه رزمندگان، مقر تاکتیکی قرارگاه نصر را پشت خاکریزهای خط مقدم مستقر کرد و تا تثبیت شرایط، در همان جا حضور داشت.

فرماندهی قرارگاه کربلا و جانشین فرماندهی کل در قرارگاههای جنوب

پس از عملیات رمضان، شهید باقری از طرف فرماندهی کل سپاه به سمت فرماندهی قرارگاه کربلا و جانشین فرماندهی کل در قرارگاههای جنوب منصوب گردید.

در شرایطی که طرح‌ریزی عملیات از منطقه جنوب به جبهه غرب منتقل شده بود، همزمان با اجرای عملیات مسلم ا‌بن عقیل(ع)، شهید باقری در قرارگاه کربلا با شناسایی و پی‌گیری مستمر، عملیات محرم را طرح‌ریزی کرد و با کسب موافقت، نسبت به اجرای آن وارد عمل شد.

با توجه به کسب تجربیات و نتایج حاصله از موفقیتهای رزمی و نظامی، ساختار سازمان رزمی سپاه شکل گرفت و بر اثر لیاقت و شایستگی قابل توجه و در خور تحسین شهید باقری، ایشان به عنوان جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه منصوب گردید.

ویژگیهای برجسته شهید

اتکال شهید باقری به خداوند تبارک و تعالی بسیار بالا بود و در سایه این توکل، اطمینان و استقامت عجیب وی بخوبی مشهود بود و در سخت‌ترین شرایط و حساسترین موقعیتها ضمن حفظ صبر و آرامش و خونسردی، با تدبیر عمل می‌کرد.

او عشق و علاقه عجیبی به اهل بیت(ع) و آقا امام زمان(عج) و امام خمینی(ره) داشت.

شهید باقری بی‌ریا و بی‌تکلف در مصائب امام حسین(ع) می‌گریست و علاقه فراوان و مستمر به مطالعه کتاب ارشاد شیخ مفید و مقتلهای حادثه کربلا داشت.

استعداد و خلاقیت شهید باقری با توجه به کمی سن و تجربه وی، بسیار قابل توجه و مورد تحسین بود.

یکی از برادران رده بالای سپاه (و با سابقه در جنگ) چنین می‌گوید:

با اینکه من دو سال از او بزرگتر بودم ولی به جرأت می‌توانم بگویم افکار او دو سال از من بالاتر بود.

شهید باقری همواره با هوشمندی و ذکاوت خویش شرایط رزمی و عملیاتی را پیش‌بینی و تحلیل می‌کرد و در کنار آن با قدرت بالای فکری، راههای کار و طرح‌ریزی عملیاتی خود را ارائه می‌نمود و بدون هراس از مشکلات، به فعالیت و تلاش در این زمینه می‌پرداخت. هرگز نسبت به دشمن اظهار عجز و ناتوانی نداشت، بلکه همواره نسبت به برتری نیروهای خودی بردشمن با اطمینان صحبت می‌کرد.

قاطعیت و قدرت تصمیم‌گیری شهید باقری به عنوان یک فرمانده لایق و موفق چشمگیر بود و در مراحل بحرانی و شرایط سخت با جرأت کامل ضمن حفظ آرامش و خونسردی، نظر لازم و مؤثر را ارائه و در این باره تصمیم‌گیری می‌کرد.

یکی از فرماندهان نظامی ارتش که با وی همکاری مشترک داشت می‌گوید:

در مرحله‌ای از عملیات بیت‌المقدس یکی از یگانها در شرایط سختی در مقابل پاتک دشمن قرار گرفته بود که فرمانده آن واحد در تماس اعلام کرد در صورت مقاومت، احتمالاً تلفات بیشتری خواهیم داشت.

شهید باقری در پاسخ گفت:

در مقابل دشمن باید مقاومت کنید و مسئولیت تلفات را هم من به گردن می‌گیرم.

کادرسازی و تربیت نیرو از خصوصیات بسیار بارز شهید باقری بود. اهتمام زیادی به رشد و ارتقای همراهان و همکاران خود داشت. در تربیت کادرهای واحد اطلاعات و عملیات بسیار پرتلاش بود و در این زمینه آموزشهای نظری و عملی را توام می‌کرد. بیش از سه دوره آموزش فشرده 30 تا 40 نفره برگزار کرد که بعدها این برادران در واحد اطلاعات – عملیات تیپ ها مسئولیتهای مهمی را عهده‌دار شدند.

توجه به هماهنگی و وحدت نیروهای رزمی از دیگر خصوصیات این شهید بزرگوار بود که تجلی آن در هدایت عملیات – خصوصاً عملیات مشترک ارتش و سپاه (در قرارگاه مشترک نصر) – مورد تایید فرماندهان ارتش بود و آنها تحت تاثیر خصوصیات اخلاقی و عمل این شهید قرار می‌گرفتند، بخصوص در مقطعی که ایشان به عنوان نماینده سپاه در شورای عالی دفاع شرکت می‌کرد.

شجاعت و شهامت شهید باقری بسیار بالا و قابل توجه بود. او با توجه به اینکه یک مسئول رده بالای نظامی بود، ولی همراه عناصر اطلاعاتی در شناسایی‌ها شرکت می‌کرد. در صحنه‌های رزم و در خطوط مقدم جبهه و در بعضی از موارد نیز در پشت خط دشمن حضور می‌یافت و حتی در هدایت گروهانها و گردانهای رزمی مستقیماً وارد عمل می‌شد

.

این شهامت در کلام وگفتار وی نیز تاثیر داشت. با تواضع، آنچه را صحیح می‌دانست بیان می‌کرد و از نظرات خود دفاع می‌نمود.

از قدرت بیان و استدلال برخوردار بود و همواره مخاطب خود را تحت تاثیر قرار داده و به تحسین وا می‌داشت.

تواضع و فروتنی شهید باقری – با داشتن مسئولیتهای مهم و اساسی در جنگ – بسیار محسوس بود و هرگز تحت تاثیر القاب و عناوین مسئولیتی قرار نمی‌گرفت. رفتار مهربان او با همه (خصوصاً زیردستان) به گونه‌ای بود که علاقه متقابل نسبت به وی را در آنان ایجاد می‌کرد.

تا مدتها همسرش نمی‌دانست که او در جبهه مسئولیت دارد و فرمانده است، در پاسخ به این سئوال که در جبهه چه می‌کند، می‌گفت: من سقای بچه‌های بسیجی‌ام.

فرازهایی از خاطرات همرزمان شهید

- پس از عملیات امام مهدی(عج) نگاهم به شخصی افتاد که سطلی به دست گرفته بود و فشنگهای روی زمین را جمع می‌کرد. این شخص کسی نبود جز برادر باقری که می‌گفت:

اینها حیف است و باید از آنها استفاده کرد.

وقتی راجع به عملیات یا مسائل کاری انتقاد می‌کردیم با مهربانی می‌گفت:

بسیار خوب، حالا شما بیایید و کار را در دست بگیرید و درست کنید، چه فرقی می‌کند.

در عملیات بیت‌المقدس وقتی یکی از تیپ ها در وضعیت دشواری قرار گرفته بود، فرمانده آن دراثر فشار مشکلات می‌گوید: مگر بالاتر از سیاهی هم رنگی هست؟ شهید باقری پاسخ می‌دهد:

آری، بالاتر از سیاهی، سرخی خون شهید است که روی زمین می‌ریزد، قوه محرکه شما خون شهداست.

پس از فتح خرمشهر بارها تذکر می‌داد:

برادران! مبادا غرور این پیروزی ها شمارا بگیرد، خودتان را گم نکنید، فکر نکنید ما این کار را کرده‌ایم، همه‌اش خواست خدا بوده است.

حساسیت عجیبی به انتقال شهدا و مجروحین داشت و می‌گفت:

ما جواب خانواده‌ای را که جنازه شهیدش روی زمین مانده چه بدهیم؟!

سرانجام در اثر این تأکیدها و ضرورت مدنظر قرار دادن حقوق شهدا، مسئول تعاون قرارگاه نیز شهید شد.

وقتی در ارتباط با جریانات سیاسی از وی می‌پرسند در چه خطی هستی؟ می‌گوید:

ما در خط ثواب هستیم.

شهید باقری درمورد نیروهای بسیجی می‌گفت:

این بسیجی ها امانتی الهی هستند که باید قدرشان را بدانیم و تمام سعی خود را در حفظ آنها بکار بریم. این بسیجی است که جنگ را اداره می‌کند تا زمانی که نیروی ایمان در آنها وجود دارد، جنگ به پیروزی می‌انجامد.

شهید باقری همواره به دوستانش می‌گفت:

تا خالص نشوی خدا ترا برنمی‌گزیند. لذا باید سعی کنیم که خداوند عاشقمان بشود تا ما را ببرد.

نحوه شهادت

پس از عملیات رمضان در شهریور ماه 1361 که مقارن با ایام حج بود، در پاسخ به پیشنهاد یکی از دوستانش جهت عزیمت به سفر حج گفته بود:

هنوز که کار جنگ تمام نشده و دشمن بعثی در خاک ماست، بروم به خدا چه بگویم؟ وقتی می‌روم که حرفی برای گفتن داشته باشم.

چند ماه پس از این صحبت در نهم بهمن ماه 1361 در طلیعه ایام مبارک دهه فجر در حالی که تعدادی از همرزمان و همسنگرانش به دیدار حضرت امام خمینی(ره) شتافته بودند، او برای شناسایی و آماده‌سازی عملیات والفجر مقدماتی به همراه تعدادی از برادران سپاه در خطوط مقدم چنانه (منطقه فکه) در سنگر دیده‌بانی مورد هدف گلوله خمپاره دشمن بعثی قرار گرفت و همراه همسنگرانش شهیدان مجید بقایی، وزوائی و ... به لقاءالله شتافت.

آخرین کلامی که از این شهید بزرگوار شنیده شد پس از ذکر شهادتین، نام مبارک امام شهیدان، حسین(ع) بود.

شهید باقری در همه مدت حضورش در جبهه‌های جنگ تنها یکبار، آن هم به مدت پنج روز برای ازدواج، از جنگ جدا شد و به جهت عشق به حضرت امام زمان(عج) نام نرگس را برای تنها فرزندش برگزید.

روحش شاد.

برگرفته از www.tebyan.net






تاریخ : یکشنبه 93/8/4 | 10:55 صبح | نویسنده : محمدجواد محمدجانی | نظرات ()

 

 
حاج مهدی زین الدین
Zeinodin004.jpg
شناسنامه
لقب حاج مهدی
تاریخ تولد 1338
محل تولد تهران، ایران
تاریخ شهادت 27 آبان 1363
محل شهادت سردشت، ایران
نحوه شهادت درگیری مسلحانه
محل دفن قم، ایران
اطلاعات نظامی
فرماندهی فرمانده لشکر علی ابن ابیطالب
وبگاه رسمی مهدی زین الدین


مهدی زین الدین (1338 تهران - آبان 1363 سردشت) یکی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شرکت کننده در جنگ ایران و عراق و فرمانده تیپ علی ابن ابیطالب بود.

کودکی و جوانی

پدر مهدی زین الدین کتاب فروش بود و او بیشتر اوقات فراغت خود را در دوران نوجوانی به فروش کتاب و کار در کتابفروشی می گذراند. وی در دوران دبیرستان گرایش‌ها سیاسی پیدا کرد و با آیت الله مدنی روابط نزدیکی داشت. در این دوره مهدی زین الدین به همراه خانواده اش در شهر خرم‌آباد ساکن بودند که به دلیل فعالیت سیاسی او به سقز تبعید شد اما در سقز هم فعالیت‌های سیاسی خود را ادامه داد این فعالیت‌ها باعث شد او از دبیرستان اخراج شود. پس از اخراج از دبیرستان وی با تغییر رشته از ریاضی به علوم تجربی موفق به دریافت مدرک دیپلم شد. در سال 1356 در کنکور شرکت کرده و ضمن قبولی موفق شد رتبه چهارم بین پذیرفته‌شدگان دانشگاه شیراز را بدست آورد، اما همزمان با قبولی وی در دانشگاه پدرش از خرم‌آباد به سقز تبعید و این امر باعث شد مهدی زین الدین از ادامه تحصیل انصراف دهد. پس از مدتی پدر مهدی زین الدین از سقز به اقلید تبعید شد و در این فرصت خانواده وی نیز از خرم‌آباد به قم مهاجرت کردند و مهدی زین الدین همراه با خانواده اش به قم رفت.[2]

پس از انقلاب 57

پس از انقلاب 57 مهدی زین الدین به واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و نقش پررنگی در سرکوب مخالفان در تبریز و قم بر عهده داشت. پس از آغاز جنگ ایران و عراق وی به همراه یک گروه صد نفره با گذراندن آموزش‌های کوتاه به جبهه رفتند. وی پس از مدتی مسئول واحد شناسایی و بعد از آن مسئول واحد اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دزفول و سوسنگرد شد و پس از مدتی به سمت فرماندهی تیپ علی ابن ابیطالب دست یافت.[4] در 27 آبان 1363 مهدی زین الدین همراه با برادرش به منظور شناسایی منطقه از کرمانشاه به سوی سردشت در حال حرکت با گروه‌های مسلح جدایی طلب درگیر شده و کشته شد.






تاریخ : شنبه 93/8/3 | 8:15 صبح | نویسنده : محمدجواد محمدجانی | نظرات ()
<      1   2   3      
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • کمپ رز